برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
 
    ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
 
    آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
 
    شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
 
    خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند