به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟