با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی