برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
او جز دلِ تنگِ مبتلا هیچ نبود
جز پای سفر، دست دعا هیچ نبود
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند