شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
 
    این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
 
    تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
 
    این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
 
    یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
 
    
    مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟