قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم