وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم