از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم