از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم