کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم