سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم