کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
 
    انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
 
    از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
 
    فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلوده پیغام از کبوترهای چاهی داشت
 
    در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
 
    حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست 
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست 
 
    در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
 
    سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
 
    اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بیدین، اگر مستم
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهی دستم؟
 
    مژده باد ای دل که اینک میرسد ماه صیام
دارد از حق بهر امّید گنهکاران پیام
 
    ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخِ اعتبارها
 
    گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
 
    مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
 
    قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
 
    خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد