ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت