ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
 
    ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
 
    بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت  
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
 
    چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
 
    در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
 
     گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
 
    با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم