خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
 
    سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
 
    فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
 
    گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
 
    از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
 
    هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟