هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش