از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
من و دل، شیعۀ دردیم مولا!
بدون تو چه میکردیم مولا!
شبیه گل، سرشتی تازه دارم
هوای سرنوشتی تازه دارم
دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
ببین، تاریخ در تکرار ماندهست
جهان در حسرت بسیار ماندهست
من و آوازۀ برگشتن تو
دلی اندازۀ برگشتن تو
کسی اینگونه شیدایی نکردهست
شبیه من شکیبایی نکردهست
جهان در حسرت آیینه ماندهست
گرفتار غمی دیرینه ماندهست
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
کمی بشتاب، باران تشنه ماندهست
دل آیینهداران تشنه ماندهست
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
به هر آیینهای، تابندگی را
به هر دل، اشتیاق بندگی را
به یک عشق معمایی قسم خورد
به راز یک شکیبایی قسم خورد
دعا کن هر گلی پرپر نمیرد
کسی با چشمهای تر نمیرد
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
بیا با اشکهای ما وضو کن
جهان را با نگاهی زیر و رو کن
سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار