ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم