امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
 
    به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
 
    از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
 
    انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
 
    دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
 
    تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
 
    کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
 
    شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
 
    افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
 
    زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
 
    در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی