نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
 
    بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
 
    سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
 
    دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
 
    شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
 
    آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
 
    مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
 
    کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
 
    فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
 
    کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
 
    گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
 
    افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من