عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
 
    در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
 
    و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
 
    یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده