تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
 
    در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
 
    مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
 
    دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود