امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
 
    با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
 
    اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
 
    انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
 
    دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
 
    افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
 
    یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست