ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند