سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را