رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده