باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
 
    هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
 
    از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
 
    قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
 
    کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
 
    جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده