قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده