با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
 
    و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
 
    از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
 
    ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
 
    هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟