ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام