هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت  
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
 گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...