موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
 
    از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
 
    تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
 
    در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
 
    به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
 
    مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
 
    احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا  بوی گل ياس؟
 
    از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...