به نام آن که جان را نور دین داد
خرد را در خدادانی یقین داد...
به نام آن که ملکش بیزوال است
به وصفش عقلِ صاحب نطق، لال است
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
تو را به جان عزیزت قسم بیا برویم
بیا و در گذر این وقت شب کجا برویم؟
دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر