مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
 
    خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
 
    ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
 
    سامرا امشب ز شبهای دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
 
    ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
 
    ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
 
    خورشید که بوسه بر رخ خاور زد
در سینه دلش مثل پرستو پر زد
 
    هر کس که شود پاک سرشت از اینجاست
تعیین مسیر سرنوشت، از اینجاست
 
    اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
 
    مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
 
    گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
 
    عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
 
    یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیتاندیش نبود
 
    طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
 
    ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
 
    سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
 
    از جوش مَلَک در این حرم هنگامهست
اینجاست که هر فرشته، گلگون جامهست
 
    کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد
 
    حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است
 
    چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
 
    ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
 
    ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
 
    خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
 
    در بين ملائک از تو نام آوردهست
نام از تو شکوه ناتمام آوردهست