از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
آزادگی ز منّت احسان رمیدن است
قطع امید، دست طلب را بریدن است
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
پیری رسید و مستی طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمّل رطل گران گذشت
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم