ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست