ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
 
    دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
 
    اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
 
    بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
 
    بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
 
    پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت