ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد