ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
 
    باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
 
    بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
 
    یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
 
    شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
 
    بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
 
    بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد
 
    پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت