بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
 
    حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست 
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست 
 
    هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
 
    و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
 
    هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی