عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
 
    پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
 
    پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
 
    آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست