همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر