پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
 
    پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
 
    ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
 
    کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
 
    بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
 
    هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
 
    تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید