بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من