تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
 
    من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
 
    بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت  
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
 
    در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
 
     گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...