ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
 
    کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
 
    تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
 
    خدا در شورِ بزمش، از عسل پر کرد جامت را
که شیرینتر کند در لحظههای تشنه کامت را
 
    مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟