از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
 
    عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
 
    تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
 
    ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
 
    ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
 
    سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
 
    «اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
 
    آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
 
    دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
 
    آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
 
    امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
 
    شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
 
    ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
 
    دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
 
    ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
 
    سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
 
    گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
 
    بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
 
    سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
 
    از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید
 
    آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار
 
    باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من