دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت