چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
جاریست در زلالی این دشت آسمان
با این حساب سهم زمین «هشت آسمان»
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل غنچهها گرفت
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام
ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو