جاریست در زلالی این دشت آسمان
با این حساب سهم زمین «هشت آسمان»
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل غنچهها گرفت
ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو